یادمه اولین باری که اومدم اهوازاینقد غر زدم که همه کلافه شده بودن.اینقد گرم بود که نمیشد حتی یه لحظه از ماشین پیاده شی.فک کنم دما به پنجاه درجه می رسید اون موقه بلا به نسبت تمام مردم مهربونو خونگرمو صمیمیه اهواز و دور از جوونه شما، شهر بوی گووه می داد، واقعن بووی گوووه میدادا! یعنی اوضا داغووون بود.
غر زدنای منم تموم نمیشد.واااای چقد اینجا گرمه!واااااای چرا بوووی گوووه میده؟!چقد شهرش رنگ و رو رفته س.بریم دیگه بابا.....
از نگاه خشمگین بابام می فهمیدم که دلش میخواد منو بندازه تو صندوق عقب ولی چون گُنده بوودم جام نمیشد...آخی یادش بخیر.
خلاصه یه ذهنیت این مدلی داشتم از اهوازو حتی فکر زندگی کردن در اهواز برام سخت بووود.
ولی اومدم و مواجه شدم با شرایطی کاملن متفاوت از انچه که در ذهن داشتم.دقیقا بعد از اومدنم تا یک هفته باروون میومد.صدای باروون ،صدایی که من باهاش جوون میگیرم.
فرصت خیلی خوبی بوود تا بتونم خودم رو با شرایط جدید،محیط جدیدو آدمهای جدید سازگار کنم.
می دونم،اون گرما و شرجی و گردو خاک و بوی گند دوباره پیداش میشه،اونا رو نمیشه تغییر داد.ولی یه آدمه کم صبر و بی طاقت می تونه تبدیل بشه به یه آدمه صبوور و با حوصله.
زندگی مثه باغ می مونه.باغبان بی صبر و حوصله باشه ،گُلای باغ پژمرده میشن.باغِ من خیلی قشنگه ،خیلی.دوتا گل داره عطرشون همه جا رو پر کرده .باید حواسم جمع باشه......
پ . ن: از وقتی اومدم دووسام رووووودااااار (اصطلاح اصیل شیرازی به معنای پشت سر هم ،مدام ) اس ام اسای شیرازی میفرستن .میفمن دلوم تنگه هی جیگرومو له میکنن ایشالوو نصیبتوون بشه .
وای فاطی عزیزم.میدونم هر چی هم دورت شلوغ شه دلتنگیه دیار 1چیزه دیگست.اما خداروشکر که باغ زندگیت گل داره.باغ من فعلن مارمولک داره عزیزم
وای یاسی کلی خندیدم. کاش این مارمولکا رو معرفی میکردی خوو، آخه من با مارمولکا خوب رابطه بر قرار میکنم
یادمه اون موقه ها بچه بودیم گاهی وقتا میرفتیم تو یه روستا نزدیک به شیراز بوود با بچه ها که میرفتیم بازی میگفتن وقتی مارمولک میبینی باید دهنتو ببندی .آخه دندوناتوو میشمره دندونات میریزه .منم دهنمو باز میکردم میگفتم:هوووی مارمولک نیگااا.بعد بهشون میگفتم هاها دماغتوون سوخت دیدین دندونام نریخت.فک کنم 5 یا 6 ساله بووم
راستی به مارمولک میگفتن کلپوووووک
فاطی ما به مارمولک میگیم کلپک kakpak ای جون خیلی شر بودیا بچه
وای یاسی منم با مارمولک خوب ارتباط برقرار می کنما
میگم فاطی عادت می کنی همچون که دو روز دیگه نتونی ازش دل بکنی اصلا آدمیزاد همینه و یه چیزی هم بهت بگم که صبر چیز خوبیه عزیزم ولی تو از خدا بهترین چیزا رو بخواه که میده بااااور کن
قربونت بلادونا جان.آره والا .بنی ادم بنی عادته عادت نکنم چیکار کنم .
خدا وکیلی هر وقت دلم میگیره یه اتفاقایی میوفته اصن یادم میره اینقد که میخندم.حالا بعدن واست تعریف میکنم بعضیاشوو
خیلی دلم میخواد بیام مشد میام ایشالا
فاطی این مارمولک باشه بهتر از هیچیه.کلی میخندیم
بذار فرصت شه میریم یه گشتی میزنیم با دو تا فرشته هات.
ایشالا