صدای رعد...


وقتی بودنش،آرام آرام ، می میرد


دیگر


شکستنش هم صدا ندارد،


آری!


این بودن است که می میرد


او را


در عرش چال خواهم کرد


شاید...




نظرات 5 + ارسال نظر
نون الف پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ب.ظ http://lore.blogsky.com

وقتی این آیکون رو میذاری قشنگ میدونم چه حسی داری.بدتر از خودمی خووو،عزیزوووووووم....

قیچی جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:08 ق.ظ

فاطی ترسناک شد یهویی اما بدون بودن با تو معنا پیدا می کنه.

نصف شب میای،همه جا تاریک ،بی سروصدا اینجا هم که صحبت از مرگ و چال کردن و این حرفا ،هرکس دیگه ای هم که جای تو بود می ترسید....هرچند رووح را با ترس کاری نیست

کوروش جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ب.ظ

تو اینقد دل نازک هستی که حتی اگر ترک هم برداره همه عالم و آدم متوجه میشن.
.
.
.

نبینم ترک خورردن دلت رو چه برسه به شکستنش عزیزم.

طراوت جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:30 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

غمناک بود

"غم نیز چون شادی برای خود خدایی،عالمی دارد
پس زنده باشد مثل شادی، غم..."

چه کنیم طراوت جان ما هم گاهی وقتا با این غم حال می کنیم....

یاسی جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:44 ب.ظ

بودن یا نبودن.....
خیلی سخته وقتی در بودن بمیری.......

خیلی یاسی...خیلی سخته...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد