ساده دوستت دارم

  

هر چه بیشتر می گذرد 

 

هر چه بیشتر آدمها را می بینم و می شنوم 

 

عزیز و عزیز تر می شوی 

 

مرا به بازی الفاظ نیازی نیست 

 

با همان احساس صادقانه و کودکانه ام 

 

دوستت دارم 

 

ساده،دوستت دارم 

 

بی هیچ نقش ونگاری 

 

بی هیچ رنگ ولعابی 

 

دوستت دارم بی آنکه بدانی 

 

دوستت دارم 

 

تا خاکسترینه ی فرجام، 

 

بی چون و بی کدام 

 

تمام..... 

 

 

پ.ن:تا با غم عشق تو مرا کا افتاد.....

 

 

 

 

خاطرات ماندگار..

حدود ساعت ۱۲ نیمه شب بود که به مدینه رسیدیم.حاج آقای کاروان گفت:میدونم خسته هستید ولی اونایی که دوس دارن تا نیم ساعت دیگه آماده باشن بریم مسجد النبی یه سلام بدیم و برگردیم. 

 

خستگی برایم معنایی نداشت.وارد اتاق که شدم سریع غسل کردم،لباس سفید پوشیدم.شال وچادر سفید سر کردم و آماده رفتن.نگاهی به آینه انداختم، بی دلیل به یاده حرف پدرم افتادم که : 

وقتی سلام می دهی و میگویی السلام علیک...ک در عربی برای مخاطب زنده به کار میرود.  

یعنی وقتی میگویم السلام علیک یا رسول ا... من به رسولی سلام میگویم که در مقابل من است و زنده.خیلی حس خوبی داشتم وهم اتاقیم که معذور بود از آمدن گفت: فاطی داره حسودیم میشه این کارا چیه برو دیگه.لبخندی زدم و رفتم... 

نزدیک بوود، پیاده رفتیم،( آنقدر نزدیک که از پنجره ی اتاق گنبد خضری دیده میشد).به مسجد که رسیدیم کفشهایم را بیرون آوردم وبه دست گرفتم. 

گنبد خضری، زیبایی خاصی داشت.ایستادم و سلام دادم:السلام علیک یا رسول ا....و دیگر زبان قاصر بود از گفتن، همانجا زانو زدم و نشستم.تا صبح نشستم .من بودم و گنبد خضری با آن عظمت و قبرستان بقیع با آن غربت.  

 

مرور کردم هر آنچه که میدانستم از محمد(ص)و آل محمد(ص).  

 

محمد(ص) آن دّره یتیم که هرگز دست محبت پدر را بر سرش احساس نکردو خیلی زود دامن پر مهر مادر را از دست داد.آن طفل یتیم که وقتی حلیمه سعدیه دایگی او را پذیرفت برکتی سرشار به سوی خانواده اش سرازیر شد. 

 

محمد(ص)،پیامبر عظیم الشانی که چون "ابوالحکم"راه عداوت و کینه توزی با او را در پیش گرفت 

ردای" ابوجهلی "بر قامت ناموزون او موزون آمدو" روزبه "مجوسی پارسی چون جام محبت او را لاجرعه سر کشیدخلعت (سلمان منا اهل البیت) راتا ابدیت بر دوش نهاد. 

 

محمد(ص)نور است،نوری که حصار زمان و مکان رااز میان برداشته"مُخیریق"و" اِدواردو" را در یک صف و"کعب ابن اشرف یهودی"و"سلمان رشدی"را در صف دیگر نشانده و سرنوشت "کعب الاحبار"و "تمیم داری" را با "گلدزیهر" و "نولدکه" در این دوران با هم گره زده است.و آل محمد(ص)،آنان که عدل و همسنگ قرآن هستندو یکی از دو چیز گرانبها وسنگین وزنی که پیامبر بعد از خودباقی گذاشت. 

 

آنان که پیامبر جسم وجان آنان را برای اثبات حقانیت و رسالت خود در برابر نصارای نجران به میدان آورد.آنانکه سوره ی مبارکه "هل اتی" در شان و منزلت آنان نازل گردید .آنانکه غربتشان بیش از هر چیز حقانیتشان را ثابت میکند..... 

  

اصلن من کجا و گفتن از محمد(ص) و خاندان مطهرش کجا.چه کنم !!! رفتم به حال و هوای مدینه و مسجد النبی و بقیع  .دل سر به هوا شد و گستاخ، خواست که بگووید ..... 

 

خدایا در این شب عزیز همه ی ما رو از برکات وجود این عزیزان بهره مند کن. 

عید همه دوستان مبارک .من رو هم دعا کنید....

 

 

  

 

 

بر سر تربت ماچون گذری همت خواه .که زیارتگه رندان جهان خواهدبود

 گاهی لازمه از قیل و قالها دوری جستن و پناه آوردن به هنر، به صدا ،به شعر ،به حافظ .

آدم آروم میشه مخصوصن در سکوته شب. 

 

 الا ای پیر فرزانه ..... با صدای پریسا. سال 1354 مراسمه جشن و هنره شیراز،حافظیه .

آیا خبری هست هنوز؟!!

 

 صدایت خاموش شده ،

 

و نام و یاد و اندیشه ات به فراموشی سپرده شده. 

 

چه رویین تن شده است بال ریا و تزویرشان، 

 

وچه اوج گرفته است عوعوی سگان اطرافشان، 

 

وچه سیاه است آسمان این دیار در امواج بال کلاغان....  

 

 

 

 

حرفهای نا تمام...

چقدر لحظه هایمان بی برکت شده.انگار زمان می دود و من به دنبال زمان.چشمهایم را که باز میکنم هنوز چیزی ندیده ام باید ببندم. من می مانم و کوله باری از کارهای به جا مانده .من  می مانم و حسرتهای همیشگی آن شاعر گتوندی ،همان دیر شدنهای زود. 

 

 عوض شده ، روزگارمان عوض شده .انگار زمان هم مانند خیلی های دیگر گریبان گیره  

قحطی ست.ای کاش یوسفی می بود و چاره ای می اندیشید.  

 

چقدر سخت است این لحظه های بی برکت را نفس کشیدن .عینه جان کندن می ماند.عینه جان کندن....