دریا،موج،من....

موج، 

 

دریا را، 

 

می آشوبد، 

 

پای می کوبد. 

 

بذر خود بودن را در بن دریا می کارد، 

 

خیز بر می دارد، 

 

سبز می روید، 

 

می بالد، 

 

می موید، 

 

می نالد. 

 

آی... 

 

من موجم.... 

 

موج،آزاد است.....  

 

نظرات 9 + ارسال نظر
قیچی جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ

کاش اوون لحظه که موج حس رهایی و آزادی میکرد، میدونست که هنوز اسیر دست دریاست و برای بودنس به دریا وابسته هست.

دریا عینه زندگیه آدما میمونه.جذر و مد داره .گاهی طوفانی و گاهی آروم.موجم وقتی آرامش و سکونه دریا بهم خورد ایجاد میشه دریا رو میکوبونه تا بیاد برسه به ساحل اونجا آروم میشه.گاهی هم اگه ساحل صخره داشته باشه چه سرو صدایی راه میندازه.
چه بخواییم چه نخواییم برای بودن به زندگی وابسته ایم.همه ما،کسی آزاده که زندگیش بتونه ازش یه موج بسازه.

یاسی جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:13 ب.ظ

ای جان فاطی.دقیقن میشه حس کرد که نوشته وقتی نه خط خوردگی داره نه چک نویس یعنی رهایی تو چون موج. ولی اسیر دریا هم که باشی ....تو رهایی.

ای من قربونه تو .یعنی دیشب به یه مکافات اینا رو خوابوندم مگه ول میکردن این اسباب بازیا رووو.خوش گذشته بوود بهشون .مرسی

رویا شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ق.ظ

تعبیر و نگاه متفاوتی از موج داشتی...
موجی که آزاد بر خود می بالد...

فاطمه شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 ب.ظ

سلام رویا جون .
موج از سکون بیزاره وهم از این بیزاری هاست که دل دریا طوفانیست....

یاسی شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:45 ب.ظ

وای فاطی خدا رو شکر .نمیدونی چقدر لبخندشون و دوست دارم.همین جور لبخند تو رو.فدای چشمای براق مهربونت.
میگم فاطی تو رو خدا کم منو خجالت بده .

دشمنت خجالت زده جیگر.بوووس

ممدوسین شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:12 ب.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

جوابی که به کامنت حسین دادی برام خیلی جالب بود چون زندگی ور من یه جور اقیانوس می بینم. مواج، عمیق، با برکت و البته پر خطر

دقیقن .وبعد نحوه رویارویی و برخورد ما با این خطرات هست که تجربه و پختگی رو به دنبال داره.من اصن فک نمیکردم اینقد زندگی مواج باشه .میدونی یه دفه همه چی تغییر کرد برام.خیلی به دوشم سنگینی می کرد .نمی خوام از خودم تعریف کنما ولی تا الانشو فک کنم خوب جم کردم

یکانی دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ق.ظ http://yekaniy.blogsky.com

دریا خندید در دور دست
دندان هایش کف و لب هایش آسمان
...
حس قشنگی داره دریا

حس این شعر وصدای شاملو هم حرف نداره

belladona سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ب.ظ

ایول فاطی
پخته شوندگی! تو تصاعدیه وااقعا.خیلی خوشم اومد ازین پستت

والا بلادونا جون میترسم یهویی برشته بشم

مرسی تو جیگری.بووووس

آرشید چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ق.ظ http://arshid.blogsky.com/

اوج موجی بودم ...
مولود پویایی رود ی که تمام شیب دشت را یکنفس دویده بود
و در سر رویای وصال دریا داشت ...
چیزی جلودارم نبود ...
.
.
.
ناگاه طوفانی سخت
صخره ای را وا داشت تا راهم را کج کند ...
سر بر سر صخره کوبیدم
بارها و بارها ...
سر سختی بی فایده بود ...
در خیالم هم نمی گنجید
موج آسوده ای باشم
پیوسته به سکون مرداب ...
و غرق در ژرفای گرداب .
اما هنوز هم ...
من موجی هستم ... که خواب دریا می بیند .

بسیار زیبا
و سپاس ...


من موجی هستم ... که خواب دریا می بیند.
واین نشانه امید است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد