از شهری گرم و صبوور....

اولین باری که وارد شهر اهواز شدم،وقتی در و دیوار و درختهای این شهر را دیدم یک آدم رنگ پریده،غمگین و خسته که متحمل سختی های زیادی هست به ذهنم آمد.


بافت شهر بسیار قدیمی،درختهایش بسیار رنگ پریده و مظلوم،اصلن حس خوبی نبود.والان نم نمک و کم کَمَک دارم متوجه میشوم که در و دیوار و درختهایی که دمای 50 درجه ی سانتی گراد به بالا راتحمل میکنند بهتر از ین نباید باشند...


خیلی چیزها در این شهر تحت تاثیر این شرایط آب و هوایی ست.وبه نظرم یک سری مکانیسمهای جبرانی را در عملکرد و نحوه ی زندگی مردم فعال کرده است.


ساعت بیولوژیکی اکثر افراد  بخصوص بچه ها به طرز فجیعی دگرگون می شود. روزها برای فرار از گرمای طاقت فرسا و جیغ آفتاب خوابند .صدای کولر گازی و خنکایی که ایجاد می کند دلیلی هست برای خواب راحت و لذت بخش رووز که به شدت می چسبد و شبها بساط مهمانی و دید و بازدید و شب نشینی و این حرفها به راه است.


واقعن در روز بیرون رفتن وحشتناک و نشدنی ست. وجود کولرهای گازی گرمای بیرون را چندین برابر می کند. یکی از آقایان همکارم میگفت:"گرمای تیر و مردادِ اینجا خارک رو خرما میکنه ،معلوم نیس چه بلایی به سر دختر شیرازی بیاره". مردک هنوز من را نشناخته که چه موجود جان سختی هستم.


 مکانیسم جبرانی دیگر چیدمان شلوغ و رنگارنگ خانه های اکثر مردم اهواز است(بر خلاف سلیقه ی من که چیدمان خلوت و ساده را دوست دارم)که آن اوایل توجه من را جلب کرده بود.

در و دیوار اکثر خانه ها با انواع گل و بلبل و درختچه های مصنوعی تزئیین شده است و احتمالن این چیدمان شلوغ و رنگارنگ که زیباایی و دلنشینی خاص خودش را دارد جبران ظاهر خسته و رنگ پریده ی شهر باشد.


خلاصه این که این اوضاع اهوازی ها را مردمی صبوور،خونگرم وبا ظرفیت بار آورده و برای تادیب منی که عادت به غر زدن دارم حداقل به مدت چند سال جای خوبی ست برای زندگی کردن.


 البته ناگفته نماند اهواز زیبایی های خاص خودش را دارد ازجمله رود کارون که در ماههای خوب سال (منظورم ماههایی ست که هوا رو به خنک شدن می رود)کنار کارون نشستن حالی و صفایی دارد..





نظرات 7 + ارسال نظر
یاسی دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 ب.ظ

دخمل شیرازی....صفای نگاه گرم و پر احساست.

میدونی یاسی مکان زندگی مهم نیست بدترین جای دنیا هم که باشی اگه خوب ببینی میشه بهترین جای دنیا واست.
وااای بعضی از این همکارای من اینقد از اهواز بد میگن ،چیه بابا زندگی اینطوری به درد نمیخوره الکی به خودشون سخت میگیرن..

قیچی پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 ق.ظ

فاطی من همیشه به اهواز یک نگاه خووبی داشتم با اینکه هیچ وقت نبودم اونجا اما همیشه همین حس گرمیش برام جذاب بووده. دوست داشتم اونجا باشم حتی شده برای چند رووز.
ضمنن یادمه تابستونه سال 82 زمانی که دانشجوو بوودم یک دوستی از اهواز اومده بوود. بعد من بهش گفتم الان که تهران اینهمه گرمه و آدم داره میپزه شما توو اهواز چیکار میکنین. گفت نه بابا اونجا هم همینه دیگه همش زیر کوولز گازی هستیم.
فک کنم این کولر گازی هم ناخوداگاه بخشی از فرهنگ اوون منطقه شده. همونجوور که تو هم چند بار اشاره کردی.

قیچی پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:37 ق.ظ

ضمنن اوون "نم نمک" گفتنت هم خیلی باحال بوودم ها ها ها

فاطمه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:38 ب.ظ

حالا ایشالا میایی یه چن روز میمونی .کلن جای بدی نیست جاذبه های زیادی داره البته نه خود اهواز .شهرستانهای اطراف مثلن شوشتر،دزفول،آبادان.
آبادان یه رستوران هست یه قلیه ماهی خوشمزه تحویلت میده بس که تنده ها اشک از چشات میاد، یعنی کیف میکنم.

طراوت سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ق.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

چه جالب. اصلن مشخصه اهوازیا باحالن.

فاطمه سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:10 ب.ظ

واای طراوت واقعن باحالن، دلم می خواد بیای بازاراشون رو ببینی..
مثلن گنجشکای کوچولو کوچولو عینه جگر سر سیخ زدن میفروشن .یا مثلن کله پاچه ی آماده ی طبخ، کلن چیزای عجیب تو این شهر زیاد میبینی.
اولیل که اومده بودم اینقد این بازار ماهی فروشا و این بساطا رو دوس داشتم که نگووو

طراوت جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:32 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

گنجشک به سیخ کشیدن؟؟!!

اهوم.منم اول اصن فک نمی کردم گنجشک باشه.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد