اگر از پا فتادم ،چون عصا دست مرا دیوار می گیرد...

شاید دیوار برای خیلی ها یادآور فراق و جدایی و این حرفها باشد،اما برای من دیوار متفاوت است از این معانی. 

 

دیوار را دوست دارم چون زمانی تکیه گاه بود برای دستان خسته ام. 

 

دیوار را دوست دارم چون امید راه رفتن به من می داد آن زمان که پاهایم توان راه رفتن نداشتند. 

 

منتظر بودن و منتظر ماندن سخت است،یادش بخیر، لحظات انتظارم را دیدنی روی دیوار نقاشی میکشیدم. 

 

دیوار را دوست دارم چون امید ماندن به من می داد....   

 

واکنون دیوار وجودم را باید محکم بنا کنم تا تکیه گاهی باشد برای دستانی کوچک... 

 

دیوار وجودم را باید عاشقانه بنا کنم برای برخواستنشان، برای بودنشان،برای ماندنشان....