قصّه گو...

آن روز دوباره یاد آن قصّه ی قدیمی نفسهایم را تنگ کرد.گفتم به او که می فهمد بگویم شاید سبک شوم.


من می گفتم و او نگاه می کرد،اما نه به من،به فرداهای تلخ پر از دیروزم،به لحظه های آرام آرام در خود شکستنم،به آوارگیم در این طوفانسرای تنهایی،به آوارگیم....


من می گفتم،از شب ، از باران ، از درد ، از فریاد ، از راه ، از جاده، از دست.... از دیوار...و او نگاه

می کرد،اما نه به من، به خاموشی روزگارم،به تاریکی دنیای کودکی ام.


من می گفتم و او....عاقبت بغضش شکست...


به گمانم قصّه گوی خوبی هستم.اما نمی دانم این قصّه را در کنج ویرانه ی کدام هیچ آباد مدفون کنم تا دیگر یادش نباشد....



همین خوبه...

همین که آدمایی کنارت هستن که هوات رو دارن خیلی خوبه ،حتی اگه انگشت شمار باشن.همین که صدای شنیدنه خنده ت واسه آدمایی که هوات رو دارن مهم باشه همین خیلی خوبه.


همین که دلت تنگ میشه برا آدمایی که چن ساعت در کنارشون بودن خستگی رو از تنت و غم رو از دلت بیرون میکنه خیلی خوبه.


همین که گاهی وقتا ناز کنی و اون کسی که باید ناز بخره ،ناز میخره  و منت کشی میکنه وااااای چه کیفی داره.


همین که دو تا دسته گل مثه محمد و نسترن داشته باشی، حتی اگه تو سر و کله ی همدیگه بزنن و جیغ و داد کنن خیلی خوبه.


همین که یه جایی مثه اینجا هست که بیای و اراجیف به هم ببافی وچرت و پرت بگی و حس اراجیف گوییت تخلیه بشه خیلی خوبه.


 خیلی چیزا خیلی خوبه مثه این آهنگه که میگه همین خوبه یا عکس این دوتا جوجو که من عاشق این دل به دریا زدنشونم.


اصن چقد خوبه که آدم حالش خووب باشه،نه؟





 





شاید تقدیر باشد....شاید.

آدمیه دیگه ، هزار تا اتفاق ممکنه بیوفته.......

.

.

.

و افتاد،یکی از آن هزار اتفاق افتااد.


کاش برای آنها که دوستشان دارم و ندارم،همیشه اتفاق خوشایند بیفتد.


کاش برای آنها که دوستشان دارم و ندارم ،اتفاقی نیفتد که از فرط فریاد کشیدن طعم خون گلویشان را بچشند.


کاش برای آنها که دوستشان دارم و ندارم ،اتفاقی نیفتد که بخواهند 200 کیلومتر بی انکه بدانند کجا می روند بدوند.


کاش برای آنها  که دوستشان دارم و ندارم، اتفاقی نیفتد که حتی در خواب اشک چشمانشان خشک نشود.


کاش برای آنها که دوستشان دارم و ندارم،اتفاقی نیفتد که ببینند و کمرشان بشکند.


کاش برای آنها که دوستشان دارم و ندارم،اتفاقی نیفتد که بخواهند نگاه پر از ترحم اطرافیان را تحمل کنند.


کاش برای  آنها که دوستشان دارم و ندارم،اتفاقی نیفتد که چشمانشان،گونه هایشان ،دستانشان محروم بماند از نوازش دستانی کودکانه،دستانی لطیف،پاک ،معصوم،کوچک.

.

.

.

چقدر دنیا پیش چشمت بی ارزش می شود وقتی این اتفاقها را می بینی،چقدر خوبیها با ارزش میشوند وقتی این اتفاقها را می بینی.


و زینب(س)الگویی والا برای تحمل این اتفاقها.و صبر زینب این روزهابهترین همدم برای زخم گلویم،برای پای خسته ام،برای چشمه ی چشمانم.....

حقیقت سبز.


گذشته است خزان،


شکسته است زمستان،


رسیده است بهار،


خوش است کوچ،


خوش است....



عکس



عیدتون مبارک



 پ.ن :فردا راهی سفر هستم، گفتم از الان عید رو به دوستای گلم تبریک بگم.خلاصه حلالمون کنید آدمیه دیگه، هزارتا اتفاق ممکنه بیفته.سال خوبی داشته باشید و خدا نگهدار.


تقدیم به دوستان خوبم با آرزوی بهترینها